پدر بر پدر مر مرا ترک بود / به فرزانگی هر یکی گرگ بود

Perşembe, Temmuz 28, 2005

اشکال جدید مفهوم قومی در ایران




آنچه در پی می آید ترجمه ای است از مقاله
“New Forms of Ethnicity in Iran:
The Example of Azerbaijanis as a Social Movement”
Gilles Riaux IFG
Paris University
که درشماره 135-134 فصلنامه وزین وارلیق (پاییز و زمستان 1383)چاپ شده است .اصل مقاله به زبان انگلیسی به همراه پاورقیهای ارزشمند آن را در آنجا خواهید یافت. لازم به ذکر می دانم از آنجا که ترجمه از دیگر زبانها به زبان مادری یعنی زبانی که شخصیت و هویت و جهان بینی آدمی درآن شکل می یابد بسیار آسانتراست، دوست داشتم که مقاله را به زبان مادری ام ، ترکی ترجمه کنم اما با توجه به این که آموزش زبان مادری وگنجینه واژگان آن وتعلیم اندیشیدن به زبان مادری از وظایف اولیه یک نظام آموزشی کارآمد است واینکه نظام آموزشی ما به خوبی ازعهده این وظیفه برآمده است و برمی آید! ودقیقاً به همین دلیل من وخوانندگان عزیز به حد کافی بر این زبان تسلط داریم!! مصلحت رادر آن دیدم که تلاش خود رادرترجمه مقاله به زبان فارسی ،زبان مشترک مردم کشورمان (یابه قول بعضی اساتید روشنفکران!مرکزنشین:" زبان ملی ایرانیان!که هرچه زودترباید جایگزین زبانهای بیگانه!(غیر آریایی)ای همچون ترکی وعربی وترکمنی در آذربایجان و خوزستان وترکمنصحرا(دشت گرگان؟!)شود!!! ")به کاربندم. ا

اشکال جدید مفهوم قومی در ایران

نمونۀ آذربایجانیها به عنوان یک جنبش اجتماعی

امروزه هنگامی که درباره ایران صحبت می کنیم باید در نظر داشته باشیم که جامعه ایران وارث یک امپراطوری چند ملیتی است که در آن گروههای قومی به طور مداوم یک نقش محوری بازی کرده اند. به هر حال مدل جغرافیایی رایج که یک مرکزیت فارسی در تضاد با اقلیتهای قومی واقع در پیرامون را ترسیم می کند دیگر قابل اجرا نیست. د
در این مقاله مختصر، ما بحث می کنیم که چگونه مدرنیزاسیون ایران در جریان قرن بیستم یک پیچیدگی اجتماعی کلان را عمدتاّ به سبب تغییر نقشی که به وسیله این گروههای قومی ایفا می شد، به ارمغان آورد. گروههای قومی با از دست دادن کارکرد تعاملشان میان حکومت وگروههای اجتماعی ابتدائی، به عنوان فاکتورهای جدید اجتماعی در بحبوحه فرآیند پیچیده بازسازی جامعه ایرانی ظاهر می شوند. اثر شدید این فرآیند اخیراً در آثار بسیاری که با زنان یا جوانان به عنوان جنبشهای اجتماعی جدید سر و کار داشته اند ، مطالعه شده است. م
متأسفانه مسأله قومیت مورد غفلت واقع شده است و فقط به عنوان یک عامل رسوبی درنظر گرفته شده است درحالی که هنوزیک مشخصه مهم درایران است هرچند به طریقی متفاوت از گذشته؛
اندیشیدن درباره قومیت مطلقاً ضروری است به ویژه هنگامی که به ایران از منظر دموکراتیزاسیون احتمالی آن نگاه میکنیم که درآن گروههای قومی فعالانه اشتراک خواهند جست. ای
این مقاله با آذربایجانیها سروکار دارد زیرا تحقیق میدانی ما در آذربایجان ایران انجام شده است ، گرچه شباهتهای بیشمارمیان دیگر گروههای قومی ازجمله کردها هم مشاهده می شود . د
در طول تاریخ گروههای قومی نقش بسیار مهمی در ایران(یکی از کهن ترین سازمانهای سیاسی-اجتماعی دنیا)بازی کرده اند. ازدیدگاه هگل ، این گروهها به سبب ایجاد تعامل میان حکومت وگروههای اجتماعی ابتدائی ازجمله خانواده ، اجزای اصلی جامعه مدنی به شمار می آیند نقش آنها عبارت بود از حمایت گروههای اجتماعی ابتدائی (پایه ای) در برابر استبداد حکومت با تضمین حفاظت از آنها و فراهم نمودن پشتیبانی برای حکومت در مواقعی که بنابرعلت وجودی به آن نیاز داشت. یکی از بهترین نمونه های این ادعا انتقال یکجای ایلات کرد وترک به خراسان برای محافظت از مرزها در برابر مهاجمان ازبک در طی قرون 17 و18 است. در آن زمان وابستگی نیرومند درون قبیله ای و میان قبیله ای یک عامل تعیین کننده در تعریف هویت خودی بود . این هویت قومی توسط مذهب شیعه که به روحانیان عالیرتبه اجازه می داد گروه بزرگی از حامیان را در اطراف خود جمع کنند تقویت شد که اغلب پیوندهای قومی را با رهبر دینیشان تقسیم کردند. ج
جدا از ترکهای آذربایجانی که جمعیتشان به اندازه کافی بزرگ هست تا شایسته اصطلاح " گروه ملی " باشند، دیگر اقلیتهای قومی مهم وبه طور قابل ذکر، قشقایی ها و شاهسونهای ترک تبار، بختیاری های لُرولرها،متضمن معاهدات عمده ایلی درون مرزی می شوند.این ایلات بسیاری از قدرت خود را از زمان انقلاب سفید شاه سابق از دست دادند . آنها دیگربازیگران کلیدی ای که زمانی بودند ،نیستند.تنها یک اقلیت کوچک ازاین گروهها هنوزمهاجرتهای سالیانه شان را انجام می دهند درحالیکه اکثرآنها ازتمایل به مسکنهای دائمی و ائتلاف در یک جامعه برای همیشه شهری شده پیروی کرده اند . آنهایی که شیوه زنگی کوچ نشینی شان را نگه می دارند، شروع به اصلاح فعالیتهای اقتصادی شان می کنند برای مثال شاهسونها به جای حفظ فعالیت محض کشاورزی، خدماتی مربوط به توریزم ارائه کردند. اگرچه مردم ایلات در مواردی مانند لباس پوشیدن،رقص یا موسیقی سوژه محدودیتهای مذهبی شده اند،تغییرات عمده در نحوه زندگی مردم کوچنشین یا سابقاً کوچنشین به طور عمده موکول به جهات اجتماعی ،اقتصادی بوده است تا کنترلهای مذهبی وسیاسی. د
دو راستای عمده اجتماعی و اقتصادی که با مدرنیزاسیون ایران ظاهر شده اند،گروههای قومی را به کلی به نابودی کشانده اند. این مدرنیزاسیون با یک شیوه مستبدانه به وسیله پهلویها بنا نهاده شدو تحت انقلاب اسلامی تثبیت شد. پهلویها خواستند جامعه ایران را با نابود کردن هر آنچه که آن راکهنه می پنداشتند مدرنیزه کنند؛ قومیت یکی از اهداف اصلی بود: چنین فرض شده بود که هویتهای قومی مختلف توسط هویت ملی رایج ایرانی عمدتاً براساس خصوصیات فارسی جایگزین خواهند شد. این مدرنیزاسیون با پیامدهای عظیم اجتماعی-اقتصادی اش اتفاق افتاد اما نه به نحوی که برانگیزانندگانش انتظار آن را داشتند. انقلاب اسلامی که تا حدی ناشی از این مدرنیزاسیون سریع بود ،این فرآیند را متوقف نکرد. ب
برای درک بهتر این موضوع ما باید دو پدیده را توضیح دهیم :اولی شهرنشین سازی و دومی ریشه کن کردن بیسوادی. شایان ذکر است که ایران در شُرف وقوع انقلاب اسلامی،تبدیل به یک جامعه شهرنشین
[1] و باسواد[2] شد . با شهرنشین شدن افراد زمینه قومی سنتی شان را ازدست میدهند و خودشان را با محیطی وفق می دهند که در آن با اشکال جدیدی ازتعاملات اجتماعی با گستره وسیعتری از مردم روبرو می شوند.این فرآیندِ ادغام عناصر مختلف اجتماع ، انطباق با یک فرهنگ شهرنشینی جدید را معنی نمی دهد . بلکه به معنی بازسازی فرهنگ سنتی در درون یک محیط شهری است . این مسأله مخصوصاً در ایران به دلیل مهاجرتهای عظیم آذربایجانیها به سوی کلان شهرها صدق می کند. در تهران آذربایجانیها که نصف جمعیت شهر را تشکیل می دهند ،محله ها،تجمعات و مساجد خودشان را دارند؛ هرچند شهرنشین سازی درایران باهیچ وسیله ای همتراز با فارس سازی انجام نمی شود .پ
پدیده دوم تلاش عظیم و موفق حکومت ایران برای باسواد کردن جمعیت خود است . نرخ بسیار بالای باسوادی دسترسی به اشکال فرهنگ مدرن را فراهم میکند که از غیر فارسی زبانان دریغ داشته شده است همانگونه که توانایی ادای احساسات قومی و مطالبات سیاسی و اجتماعی مبتنی برمبنای قومی درچارچوب یک گفتمان منطقی( دریغ داشته شده است). این مسأله به اصلاح تصویر آذربایجانیها از خود کمک کرد. آنها دیگر تحمل مورد استهزاء واقع شدن را ندارند . اثر متناقض یکسان سازی قومی توسط لوئیس ل. اشنایدر به خوبی ملاحظه شده بود هنگامی که اومدرنیزاسیون ملی را به صورت یک ابزار قدرتمند برای متمرکز کردن قدرت اما در عین حال به عنوان یک عامل جدایی انداز احتمالی در یک جامعه چند فرهنگی توصیف کرد. بنابر این میشود گفت که مدرنیزاسیون، گروههای قومی را به عنوان یک عامل سیاسی نیرومند سنتی در صحنه ایران ،تباه کرده است . هرچند این به معنی پایان یک ایران چند قومی چنانچه بعضی ها ادعا کرده اند، نیست بلکه بر عکس تجدید نظر در نقش ایفا شده توسط گروههای قومی ایران اجباری است . گروههایی که به واسطه نوسازی هویتهای قومی تا حد جنبشهای جدید اجتماعی که اهمیتشان در طی سالهای آینده افزایش خواهد یافت، رشد کرده اند.م
ما اگر به آذربایجانیها بنگریم، میتوانیم یک احیاء مجدد درهویت قومی را تشخیص دهیم که به زمان انقلاب اسلامی باز میگردد : ایجاد مجله "وارلیق" بهترین مثال از این موضوع است اما به سبب جنگ وشرایط دشوار اجتماعی-اقتصادی دهه 80 این تولد دوباره به تأخیرافتاد وحوالی سالهای 1989-1988 درپیش گرفته شد .در آن زمان بسیاری از روشنفکران آذربایجانی خواستند فرهنگ وزبان خودشان را به وسیله انتشار لغتنامه های زبان آذربایجانی، کتابهای دستور زبان آذربایجانی و مطالعات قوم شناسانه در باره شیوه زندگی در آذربایجان ایران باز بیابند. این نوسازی فرهنگی به سرعت منجر به اظهار مطالبات سیاسی واجتماعی با مبنای قومی راجع به وضعیت زبان آذربایجانی در ایران شد. با تقاضا برای حق پخش(رادیو-تلویزیونی) یا برای گسترش حق نشر به زبان آذربایجانی ، فعالان فرهنگی اقوام به عرصه سیاسی کشیده شدند. ب
برای جلب حمایت آذربایجانیها آن نخبگان نیاز به ایجاد یا بازآفرینی هویت قومی ای دارند که تغییرات مهیب رویاروی جامعه ایران آن را به وسیله آنچه آنتونی دی اسمیت " مجموعه ای از افسانه هاو نمادها " نامید ، ذوب کرده است.این هویت متفاوت از هویت قومی سنتی است و اشاره به عناصر جدیدی دارد که تدریجاً در تاریخ ملی آذربا یجان ادغام شده اند. گردهمایی بابک که هر سال در کلیبر اتفاق می افتد ، یک مثال بسیار جالب توجه از این پدیده است.چهل سال پیش اگر از یک آذربایجانی سؤال می شد که درباره بابک چه فکر می کند ، جواب او متفاوت از امروز بود . د
در آن زمان بابک قهرمان خاص تاریخ ملی آذربایجان -چنانچه امروز شده است- نبود. او اکنون نماد جانفشانی آذربایجانیان برای احیاءهویت ملی است. این گونه از قهرمانان به عنوان نقطۀ کانونی مقایسه با زمان حاضر و با " دیگرقابل توجه " در چارچوب یک نوسازی تدریجی از تاریخ قومی به خدمت گرفته می شوند . ای
این کوشش برای ارتقاء هویت آذربایجانی به اثبات پلورالیزم(چندگانگی) در ایران کمک می کند، پلورالیزمی که عمیقاً ریشه دار است اگرچه در آشکارسازی ظهورسیاسی اش آهسته عمل می کند . د
در یک سطح معرفت شناختی، این تحولات ما را به درنظر داشتن جنبشهای قومی ِ امروز و به ویژه جنبش آذربایجانی به عنوان یک نمونه از جنبشهای اجتماعی متعدد که درایران اتفاق می افتند راهنمایی می کند. جنبشهای اجتماعی موجودیتهایی هستند که به وسیله روابطشان با حکومت تعریف می شوند. به عنوان موجودیتهایی که با عملکردشان تعریف میشوند،آنها در توانایی اتخاذ و تغییر ایدئولوژی واستراتژیشان ، مطابق با طبیعت روابطشان با حکومت، از خود انعطاف نشان میدهند. به سبب پیدایش دردرون شکافهای توسعه یافته میان مراکز اداره کننده حکومتی ومحیط پیرامون،آنها متولد کشمکش و ناسازگاری هستند و بنابر این باید بر اساس طبیعت دینامیکشان در نظر گرفته شوند. این نکته مارا به تعریف سیدنی تارو از جنبشهای اجتماعی می رساند که به زبان دینامیک به صورت " مطالبات دسته جمعی توسط مردم با اهداف مشترک و انسجام در تعاملات حمایت شده با نخبگان،مخالفان واولیاء امور." توصیف شده است .با این تعریف نه تنها باید وجود سطوح مختلف تعامل را تأیید کنیم ، در عین حال باید از در نظر گرفتن درخواستهای قومی به صورت یک مطالبۀ ساده ازحکومت مرکزی دوری کنیم.اگرما می خواهیم یک جنبش قومی مانند آنچه که درآذربایجان ایران در جریان است را درک کنیم، باید روی عناصر پیچیده ای که انعطاف آن را به اثبات میرسانند و روی سطوح مختلف که این جنبش درآنها باعوامل دیگردرتعامل است، تمرکز کنیم. انعطاف ممکن است ما را به تحلیل گروههای قومی بر حسب انفصال راهنمایی کند؛ درحالی که تحلیل مبتنی بر پیوستگی بدون شک واردتراست. به عنوان آلترناتیو دیگر، مفهوم " رقابت درون اداری " آنتونی دی اسمیت دراثبات اینکه گروههای قومی تنها اولیاء امور را مورد مطالبه قرار نمی دهند بلکه همچنین نخبگان را هم مورد سؤال قرارمی دهند بسیارمفید است . ب
با درنظرگرفتن سطوح مختلف فعل و انفعالات، رقابت میان نخبگان و فعالان فرهنگی قومی به آسانی در ایران قابل مشاهده است . م
می توان نتیجه گرفت که مفهوم قومیت در طی نیمۀ دوم قرن گذشته، تغییرعمده یافته است.استفاده مجدد از مفاهیم علمی قومشناسی که برای توصیف ایران در قرن بیستم استفاده شده است ،غیر ممکن است .همچنین نمی توان ازمسأله قومی توسط یاد کردن از یک ملت-دولت مدرن که درآن گروههای قومی محو شده اند ،اجتناب کرد. مدرنیزاسیون سریع ایران وابستگی های قومی رابه صورت یک تعامل میان حکومت وافراد نابود کرده است . اما این نابودی به این معنی نیست که قومیت مسأله ای باشد که فقط توجه تاریخدانان را جلب می کند. این مدرنیزاسیون همچنین یک فرآیند بازسازی است که عمیقاً بر گروههای قومی تأثیر گذارده است. امروز آنها دیگرعناصرسُنت نیستند؛ آنها عناصر مدرنیته شده اند که خاستگاههای متعدد جامعۀ ایرانی وبلند همتی بازیگران سیاسی جدید برای بسیج عموم با نظر به موضوعات فرهنگی را نمایان میسازند. مسألۀ قومی یکی از تمایلات عمده جامعۀ ایرانی را تأیید می کند: توسعۀ یک پلورالیزم درونزا،یک عنصر کلیدی از یک مدرنیتۀ جدید ؛ این پلورالیزم درونزا یک واقعیت است اگرچه هنوز صرفاً مطالبۀجامعه ای است که درآن بیان ایده های مختلف ونظرات متفاوت با نظرات حکومت ممکن باشد. ای
1-این به معنی آن است که بیش از50 %جمعیت درشهرزندگی کنند. پاورقی
2-یعنی بیش از50%جمعیت باسواد بودند.پاورقی

1 Comments:

  • جشن نوروز جشنی صد درصد ایرانی فارسی و آریاییست که هیچ ریشه ای در ترکان آسیای میانه ندارد و اگر آنجا رواج دارد و پاس داشته میشود در واقع نشانگر گستره وسیع جغرافیایی فرهنگ اصیل و غنی فارسیست لطفا دروغ و جعل و تزویر تحویل مردم ندهید

    By Blogger Hossein, at 8:04 ÖS  

Yorum Gönder

<< Home