پدر بر پدر مر مرا ترک بود / به فرزانگی هر یکی گرگ بود

Cuma, Ekim 12, 2007

تذکر مهم برای مطالعه وبلاگهای من


از مهر 86، یادداشتهای من در 6 آدرس مختلف به شرح 6 لینک پایانی این بلاگ نوشته می شوند و این بلاگ مختص درج خبر و یادداشتهای کوتاه به هر زبان خواهد بود. امیدوارم با اظهار نظرهای مفید خود ، مشوق اینجانب در پیمودن راهمان(یولوموز)، باشید.ع.آ
با تشکر
علی آرار
مهر 1386

Cuma, Mart 23, 2007

ماجرای تقویم تورکی و پاکسازی فرهنگ فارسی از آن

ما از وقتی که یادمان می آید،هرسال نزدیک موقع تحویل سال نو، تقویم سال نو می­خریدیم و درصفحۀ ­اول تقویمها بعد ازعبارت «تقویم سال...هجری شمسی » وقبل از«لحظۀ­ تحویل سال» عبارتی می­دیدیم که سال قبل یعنی سال 1385وامسال یعنی 1386خبری ازآن نبود . ا
اگر شما هم مثل من وامثال من کمی حسّ ملت­دوستی ودرد این مردم مظلوم «بیگانه شناخته شده در خانه » ، داشته باشید - که البته میدانم دارید که اگر نداشتید، حالا مشغول خواندن این صفحه نبودید-فهمیده­اید که آن عبارت چیزی جزعبارت «سال بهمان» نیست و به جای بهمان، نام حیوانی را می­­نوشتند که سال مربوطه با نام آن نامگذاری می­شد و این رسم و آیینی بود که یادگار اجداد ما و بزرگان مردم ما بود و بر اساس گردش نام آن حیوانها که 12 حیوان بود، 12 سال می­گذشت و این چرخه دوباره تکرار میشد. مردم ما معتقد بودند که بر اساس خصوصیات حیوان مربوطه ، خصوصیات خاصی در آن سال درمیان مردم جامعه دیده میشود مثلاً در سال اسب، مهر و وفا و برکت فزونی می­یابد و... و این اعتقاد در میان تقریباً تمام اقوامی که « در حیطۀ سرزمینهایی که ساکنانشان حلول سال شمسی و آغاز بهار و به اصطلاح "نوروز" را گرامی میدارند» زندگی میکنند، وجود داشت و کسی آن را مال خود یا از آن بیگانه نمی­پنداشت. چ
چنانچه عید سال نو و به اصطلاح "نوروز" هم یک عید سرزمینی است اما متأسفانه در کشور ما سعی شده است آن را با جشنهای مربوط به پادشاهان پارس ونژاد آریایی درهم آمیزند وبه خورد مردم دهند سفرۀ عید را با سفرۀ "هفت­سین"جایگزین کرده­اند در حالی که اجداد ما برای چیدن سفرۀ عید ، با کلمات فارسی که با حرف «س»(سین) شروع میشدند کاری نداشتند چرا که کوچکترین آشنایی­ای با این زبان شیرین!! نداشتند. اجداد ما "گؤی" یعنی سبزه را به خاطراینکه نشانی از سبزی و رویش بود سر سفره می گذاشتند، قرآن را که به آن ایمان داشتند و آن را مایۀ رویش معنویت و انسانیت می­دانستند در کنار سبزه در سفره عید می گذاشتند و تخم مرغ را که نشانی از تولّد و زندگی دوبارۀ طبیعت می دانستند،رنگ کرده و بر سر سفره می­گذاشتند. ماهی بر سر سفره می­گذاشتند و ایمان داشتند که در لحظۀ تحویل سال نو ماهی­ها به پهلو شناور می­شوند و خبر از حلول سال نو می دهند. آینه را که نشانی از روشنی و روشنایی بود، بر سر سفره می­گذاشتند و برای هر یک از اجزای سفرۀ عید (بایرام سۆفره­سی) فلسفۀ محکم و عقلانی داشتند. پول را لای قرآن می­گذاشتند و با آن متبرّکش می­کردند و به فرزندان و نزدیکان هدیه می­کردند تا همیشه جیبهایشان با برکت و پر از پول باشد و... ونه اینکه صرفاً به خاطر«س» بودن اول اسم چیزی ، آن را برسر سفره بگذارند چنانچه امروزه بعضی­ها ساعت مچی و سوسمار پلاستیکی!!! را هم برای هفت عدد کردن "سین"هایشان به کار می­برند که یک کج­فهمی آشکار از این سنّت پسندیده است که توسط رسانه­های دولتی و یا به اصطلاح روشنفکری غیر دولتی ایجاد شده و به آن دامن زده می­شود و هدف کلی از این تبلیغات هم معرفی این عید تاریخی و باستانی به عنوان یک عید صد درصد فارسی و آریایی است در حالی که به قول یکی از دوستان ،اصلاً کلمه­ای معادل عید که کلمه­­ای عربی است در فارسی وجود ندارد؛ درحالی که در تورکی «بایرام» می­گویند و عید آغاز بهار هم اگر متعلق به ما تورکها نباشد،دست کم متعلق به قوم و نژاد دیگری هم نیست و یک عید و آیین سرزمینی است؛ مال مردمان این خطّه از خاک زمین است و نه مال یک قوم خاص و منشأ نژادی آن به طور قطعی معلوم نشده است هرچند احتمال تورکی بودن آن با توجه به اینکه حضور تورکها در این سرزمین قدمتی هفت­هزارساله دارد،بعید نیست. ن
نامگذاری سال شمسی بر اساس نام حیوانات دوازده­گانه یعنی تقویم تورکی اگرچه در دستگاه حکومت غیررسمی قلمداد می­شد، اما در میان عامّۀ مردم رواج داشت و براساس همین باورعموم ، در تقویمها درج میشد چرا که به هرحال تا آن روز، یعنی تا دو سال پیش لااقل در این زمینه ، یعنی انتشار و چاپ تقویم و سالنامه ، این تقویمها بودند که منعکس کنندۀ افکار و اعتقاد مردم بودند(چنانچه این روشنفکرانند که باید آینه افکار مردم جامعه­شان باشند) و نه اینکه افکار مردم بیانگر نوشته­های تقویمها باشند! و ناشران تقویم و سالنامه جرأت کنند به خود اجازه دهند که چارچوب فرهنگ و اعتقاد مردم را ترسیم کنند!! و ازهیچ دستگاه نظارتی هم پروایی نداشته باشند. اما چه شد که به یکباره صاحب این جرأت شدند؟! ب
بیایید به روزهای پایانی سال 1384 برویم. در یکی از بخشهای خبر نیمروز در شبکۀ خبر،یک خانم گزارشگر چادری و عینکی، یکی از همانها که همۀ ما می­شناسیم،دربارۀ تقویم­ها و اسامی حیوانات مورد استفاده برای نامگذاری سالهای شمسی گزارشی تهیه کرده است که با هم می­بینیم : خ
خانم گزارشگربه مردم کوچه و خایابان نزدیک می­شود و می­پرسد:«امسال چه سالیه؟» و جواب می­شنود:«سال سگ.» دوباره می­پرسد: «میدونین چرا میگند سال سگ و اصلاً این اسمها از کجا آمده؟ و جواب می­شنود:«نه اطّلاعی ندارم» یا «می­گویند خوش­یمن است» و... . س
سپس خانم گزارشگر خودشان به سؤالات خودشان پاسخ می­دهند البته کمی بیش از«پاسخ» : « تقویم دوره­ای که هر دوازده سال تکرارمی­شود و هر یک از سالهای دوازده گانۀ آن با اسامی جانوران بخصوصی نامگذاری شده است ، به تقویم اثنی عشری یا دوازده گانه معروف است که منشأ چینی و خاور دور دارد! این تقویم به غیر از ایرانی­ها در میان هندی­ها ، تبّتی­ها و مغول­ها و مردم آسیای میانه رواج دارد و رواج آن درمیان ایرانیان با هجوم مغولها به ایران آغاز شده است! ا
این تقویم که به آن تقویم ترکی-مغولی هم می­گویند ، در زمان شاهان قاجاردر مکاتبات اداری نیز مورد استفاده بود امّا در سال 1316 توسط مجلس شورای ملی! غیر ایرانی تشخیص داده شد! و غیر رسمی اعلام شد!امّا هنوز در میان عامّۀ مردم و به صورت غیررسمی رواج دارد. » ا
از نکات قابل تأمّلی که در این گزارش وجود دارد ، اعلام منشأ چینی برای تقویم تورکی و سپس اعلام پسوند ترکی-مغولی برای آن است و البته ادّعای آغاز رواج آن در ایران با هجوم مغولها به ایران! و جالبتر از همه اینکه مجلس رضا خانی که تقریباً همیشه از طرف رادیو- تلویزیون و دیگر سازمانهای حکومتی به همین نام و نیز با نام «مجلس فرمایشی» و... از آن یاد میشد ، به یکباره به «مجلس شورای ملّی»! تغییر نام می­دهد. همین مطلب روشنگر این حقیقت محض است که تا پای ملیّت­های تحت ستم در ایران به وسط کشیده می­شود ،به یکباره خصومت سلطنت­طلب و اسلامگرا و کمونیست و ... از میان می­رود و تعصّب فارسی جایگزین آن می­شود؛ به یکباره مجلس فرمایشی رضاخانی به «مجلس شورای ملّی»! تبدیل می­شود. البته خودشان چنانچه در ماجرای تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی ، توسط سخنگوهای مختلف از جمله سخنگوی وزارت امور خارجه و سخنگوی دولت و نیز مصاحبه­های صورت گرفته با مسئولین مختلف اعلام شد ، نام این را «وحدت ملّی همۀ ایرانیان با هر اعتقاد و مرام حول محور هویت ایرانی»! می­دانند و این هشداری است برای روشنفکران و فعّالان سیاسی وفرهنگی ملل تحت ستم که هرگز به شعارهای خوش­آب و رنگ هیچ گروه سیاسی با ریشۀ فارسی و مرکزگرا دل خوش نکنند و اتّحاد خود را در برابر شووینیزم فارس از دست ندهند چرا که اینها چنانچه در ماجرای روزنامۀ ایران در خرداد ماه 1385 اعتقاد و مرام پنهانی خود را علناً به نمایش گذاشتند و اعلام کردند ، به جنگ ملیّت­ها در تاریخ اعتقاد دارند و در پشت پردۀ تمام شعارهای دموکراسی و یا اسلامگرایی و ایران برای ایرانیان و... که سرمی­دهند ، سعی در هضم فرهنگهای ملل مختلف در فرهنگ خود را دارند و بارها هم در برنامه­های به اصطلاح فرهنگی و تاریخی رسانه­های مختلف و نیز توسط کتابهای مختلف که با بودجه­های کلان دولتی و غیردولتی چاپ می­شوند ، آن را علناً اعلام کرده و از افتخارات تاریخی خود می­دانند و« ادّعا» می­کنند که عربها ، مغولها و یونانی­های مهاجم را در خود هضم کرده­اند و تورکها را هم مهاجمانی می­دانند که به سرنوشت آنها دچار خواهند شد . البته بگذریم که این«ادعّا» کذب محضی بیش نیست چرا که این « ملت»عرب و یونان و یا مغول نبود که حمله می­کرد که اینها ادّعا میکنند آنها را ذوب کرده­اند بلکه نیروهای نظامی بودند که اغلب پس از حمله عقب­نشینی میکردند و هنوز هم در حدود قابل ملاحظه­ای عرب در ایران زندگی می­کنند که آنها هم بومی این سرزمین­اند و علّت اینکه امروزه اثری از فرهنگ اقوام به اصطلاح مهاجم یونانی و مغول در ایران دیده نمی­شود ، این است که آنها غیر بومی بوده­اند و در واقع چنانچه گفتم فقط عدّه­ای نظامی بودند که حمله کرده و سپس پس از جنگ و یا بعد از اتمام دورۀ تسلّطشان به خانه بر می­گشتند و البته عدّه­ای هم ممکن بود بمانند و هضم شوند که این هم کاملاً طبیعی است و در همۀ جوامع دیده میشود و مخصوص اینجا نبوده و ربطی هم به غنای فرهنگ فارسی و شیرینی زبان فارسی ! ندارد که اینها ادّعا می­کنند عامل ذوب آنها بوده است. در واقع علّت اینکه همین قوای نظامی توانستند مثلاً اقوامی را در آفریقا «عرب» کنند، این بود که آن اقوام ازسطح تمدّن آن روز جهان عقب بودند و از خود هیچ نداشتند؛ در واقع مانند اقوام بدوی امروزی ساکن در جنگلهای آفریقا ، در حدّ غارنشینی مانده بودند و طبیعی بود که در فرهنگ عربی و مخصوصاً تعالیم غنی اسلام حل شوند و یا مانند مصر تمدّن خودشان افول کرده و نابود شده بود که نهایتاً فرهنگ عربی را پذیرفتند. و
و امّا دربارۀ اعلام منشأ چینی ومغولی برای تقویم تورکی بهتراست ماجرا را از فرهنگ لغت«عمید» پی بگیریم : د
در برابر واژۀ «سیچقان ئیل» آقای عمید چنین آورده است(حرف "ت" بعد از واژه­ها نماد تورکی بودن کلمه در این فرهنگ لغت می­باشد): س
س«سیچقان­ئیل- ت. سال موش در اصطلاح ترکی ، منجّمین ترکستان در سابق یک دور نجومی ترتیب داده­اند که آن را دور اثنی عشری می­گویند و عبارت از دوازده سال است و هر سال را باسم جانوری نامیده­اند. ابتدای آن سیچقان ئیل است بعد اود ئیل، بارس ئیل، توشقان ئیل ، لوی ­ئیل، ئیلان ئیل ، یونت ئیل، قوی ئیل، پیچی ­ئیل، تخاقوی­ ئیل ، ایت­ایل، تنگوز ئیل. » ک
کلمۀ « ئیل » دراین توضیحات، همان « ایل» به معنی سال است که کاربرد آن در زبان امروزی تورکی آذربایجانی بر همگان مبرهن است و اسامی حیوانات هم اززبان تورکی باستانی است که امروزه اغلب در تورکی شرقی یعنی گروه زبانهای سرزمین ماوراءالنهر(آسیای میانه) واقع در شرق دریای خزر به کارمی­روند مثلاً« سیچان» به معنی موش را«سیچقان» می­گویند و «بارس» همان« پارس» به معنی یوزپلنگ است که امروزه در ترکیه کاربرد دارد یا ت« توشقان» همان «دووشان» به معنی خرگوش است؛« ئیلان» یا« ایلان» به معنی مار است و «تخاقوی» همان ت«تویوق» به معنی مرغ است. «پیچی» یعنی میمون ؛ و« تنگوز» هم که همان« دونقوز» است ، به معنی خوک می­باشد. چ
چنانچه جناب آقای عمید هم در فرهنگ لغتشان اشاره کرده­اند، تدوین تقویم تورکی کار منجّمین تورکستان است نه چین و مغول!ا
ادّعای آغاز رواج این تقویم در ایران به زمان حملۀ مغول هم ناشی از اصرار همیشگی نظریّه­پردازان شووینیزم فارس به انکار وجود عنصر تورک از زمانهای دور در خاکی است که امروزه کشور ایران نامیده می­شود؛ یعنی با این کار وجود تقویم تورکی درایران و کاربرد آن در دستگاه حکومت در دوره­ای از تاریخ را نه ناشی از وجود ملّت تورک و باورهای ملّی آنان بلکه کار حکومت مغولها در ایران قلمداد می­کنند. ب
به هر حال بعد از پخش گزارش مزبور از شبکۀ خبر ، می­شد حدس زد که اقداماتی عملی در آینده­ای نه چندان دور برای محو کامل تقویم تورکی صورت بگیرد که در تقویمهای سال 85 تا حدّی و در تقویمهای سال 86 به طور کامل خود را نشان داد و امسال حتّی یک تقویم نبود که بنویسد «سال خوک» امّا مردم ما هنوز مثل نیاکانشان این تقویم دوره­ای را سینه به سینه نقل می­کنند و یادگار اجداد دانشمندشان یعنی منجّمان تورک را به فرزندانشان هدیه می­کنند و البته قدرت این را هم دارند که روزی هر کسی همسایه­اش و اعضای خانواده­اش را بیدار کند و روزی که سخن آگاهان جامعه به گوش همگان برسد و عامّۀ مردم ما بیدار شوند ، فرهنگ تورکی و از جمله تقویم تورکی نه تنها بر خلاف گمان دشمنان تاریخیمان «محو» نخواهد شد ،بلکه دوباره« رسمی» خواهد شد و تا ابد ماندگار خواهد بود. ب

به امید آن روز
علی آرار
فروردین 1386



Çarşamba, Eylül 13, 2006

ناسیونالیزم و دنیای اسلام


اولو تانرینین آدی ایله

از مسائلی که در عرصه سیاست کشورهای خاور میانه مورد بایکوت شدید خبری قرار گرفته و از طرح آن در عرصه مطبوعات و رسانه ها توسط حکومتها جلوگیری به عمل می آید، مسئله حقوق ملیتهایی است که به هرحال و علی رغم اینکه اغلب حتی ملت بودن آنها انکار شده و با عناوینی همچون "خورده فرهنگ"،"زبان و فرهنگ محلی"،"فرهنگ و زبانهای غیر رسمی"وگاه با کمال وقاحت :"قوم و قبیله" ازآنها یاد میشود، در متن این جوامع حضور دارند. حکومتهای خاورمیانه با بهانه های مختلفی که اساساً با عنوان: "حفظ وحدت ملی" و ثبات مرزها وهویت ملی ازآن یاد میشود،با طرح این مسائل برخورد چکشی می کنند. در حالی که هر آگاه و نیمه آگاه اجتماعی-سیاسی میداند که این کشورها جزو کشورهای جهان سوم محسوب میشوند که یکی از اصلی ترین مشخصه های آنها مرزهای مصنوعی و ساختگی و مشکلات ناشی ازآن است. در واقع کشورهای امپریالیستی با برنامه های حساب شده درازمدت هرگز اجازه ندادند که آنچه که کلید مدرنیته و ترقی و آغاز رنسانس در جوامع خودشان بود دردنیای اسلام پا بگیرد وآن عبارتست از "ناسیونالیزم پایدار". ب
بدینگونه بود که آنها به ظاهر، به ناسیونالیزم و ملی گرایی دامن زدند و به همین خاطربعدها مورد سرزنش فوندامنتالهای مذهبی قرار گرفتند که آنان را تبلیغگر تفرقه در امت اسلامی میدانستند و از طرف دیگر از تشکیل دولتهای قدرتمند بر اساس ناسیونالیزم پایدار جلوگیری کردند در واقع آنان ازتفکر ناسیونالیستی به عنوان یک ابزار استفاده کردند و با تربیت فراماسونها و به اصطلاح روشنفکران وابسته، هویتهایی ایجاد کردند که به آسانی قابل تغییر و تزلزل بود تا این منطقه استراتژیک روی آرامش نبیند و منافع آنان به این واسطه به خطر نیفتد.ا
اینگونه بود که با اینکه امپراتوری عثمانی با عصیان اعراب به بهانه ناسیونالیزم عربی تجزیه شد، هرگز یک دولت قدرتمند عرب در منطقه شکل نگرفت؛ در واقع این فرانسه و انگلستان بودند که با اشغال خاک اعراب و سپس اعطای استقلال تدریجی به بخشهای مختلف آن، آن را به کشورهای کوچک تقسیم نموده و مرزهای امروزی آن را ترسیم کردند. از طرف دیگر سرزمینهای کرد نشین بین چند کشور: ایران،عراق،ترکیه،سوریه ،اسرائیل و... تقسیم شد و همزمان تخم اسرائیل در شکم دنیای اسلام کاشته شد که عامل نوعی ناپایداری مزمن در منطقه شد؛مرزهای مصنوعی ایران نیز ملتهای بسیاری از جمله آذربایجان،کرد،عرب،ترکمن،بلوچ و فارس را تقسیم کرد و افغانستان و پاکستان نیز کشورهای چند ملیتی تازه تأسیس خاورمیانه بودند.البته دول روسیه و چین هم به خاطر تجاوزات تاریخیشان به ترکستان و ماوراؤنهر با مشکل مرزهای مصنوعی روبرو بودند که روسیه با اینکه یک کشور پیشرفته به حساب می-آمد و تا حدی بعضی از حقوق ابتدائی ملل تحت سلطه اش را هر چند در حد بسیار محدود با تشکیل جمهوریهای شوروی سابق و اقدامات محدود پرداخت کرده بود،همچنان همانند کشورهای خاورمیانه با مسئله ملل، برخورد شوینیستی می کرد و چین هم با این مسئله برخوردی شبیه به روسیه و البته بدتر کرده و میکند. البته همچنانکه ذکر شد درهریک از این کشورها به نوعی ایده حکومتی ناسیونالیزم وجود دارد اما درهر کشور یکی از ملیتها که بعضاَ حتی اکثریت هم نبودند! به عنوان ملت و زبان و فرهنگ غالب و به اصطلاح رسمی! بر هست و نیست سایرین تسلط داده شده اند؛ از جمله ناسیونالیزم فارسی و به اصطلاح ایرانی در ایران که باید با عنوان شووینیزم فارسی از آن یاد کرد در حالی که یک سوم این کشور، ترک تبارند(اعم از آذربایجانی و ترکمن و قزاق وطوایف دیگر ترک تبار) وبه همراه حدود دو میلیون عرب در این کشور جزو ملیتها و فرهنگهای غیر رسمی!به شمار میروند.ا
البته هدف من از نوشتن این مقاله هرگز این نیست که هر یک از ملل خاورمیانه باید سر بر شورش بردارند و مرزهای ناسیونالیستی خودشان را تشکیل دهند! بلکه بحث بر سر بهانه تراشی همیشگی حکومتهای خاورمیانه در برابردرخواستهای روشنفکران ملل تحت تسلط برای اعطای حقوقی از قبیل حق تحصیل به زبان مادری و ترسیم مرزهای ملی براساس فدرالیسم و حفظ اسامی تاریخی شهرها و مناطق و محله ها وصدور اجازه نامگذاری فرزندانشان با زبان و اسامی خودشان و... است که اعطای این حقوق و آزادیها را زمینه ساز تجزیه طلبی و به خطر افتادن به اصطلاح هویت ملی معرفی کرده وبا اعطای این حقوق مخالفت میکنند. چنانکه توضیح داده شد این بهانه ها کاملاّ بی اساس است زیرا اگر هم کار به تقویت ملیتها و جدایی بکشد،اگر آقایان کمی احساسات قومیشان راتعدیل کنند و از بعد انسانی به قضیه نگاه کنند و ایران و نژاد به اصطلاح آریایی را بت قرار ندهند، می بینند که جدایی مسالمت آمیز و آشکارا و بدون خونریزی بسیار بهتر از این وضعیت اسف بار است که به ظاهر هیچ مشکلی از این بابت در کشور نباشد اما همینکه حکومت مرکزی ضعیف، و خفقان و سرکوب برداشته شد هر ملتی از گوشه ای سر بر افراشته و جامعه به جنگ داخلی کشیده شود چنانکه بعد از سقوط رژیم شاه شاهد آن بودیم و ماجراهای کردستان و آذربایجان و ترکمنصحرا و بلوچستان و خوزستان در زمان جنگ ایران و عراق ، آن را نشان داد.ا
البته مسئله دیگری هم در جوامع خاورمیانه وجود دارد که اغلب از نگاه روشنفکران دور مانده است در حالی که بنیادگرایان مذهبی از آن نهایت استفاده را برده اند و آن اعتقادات مذهبی مردم ماست؛ حکومت ایران همواره مردم را با این بهانه از گرایش به ناسیونالیزم و در خواست حقوق خود بازداشته واین قبیل درخواستها را توطئه دشمنان اسلام برای ایجاد تفرقه در امت اسلامی و تسلط بر آنان معرفی می کنند! چنانچه در مراسم قلعه بابک در آذربایجان، چندین بار نوشته هایی با این مضامین از طرف اطلاعات سپاه و... توزیع شده است. اما چنانچه در بالا ذکر شد، ناسیونالیزم وهیچ ایده سالم اجتماعی اگر به درستی از طرف توده های مردم درک شود،با مبانی اعتقادی اسلام مخالفت نخواهد داشت. حکومت ما باید پاسخگوی این سؤال به حق نسل جوان ملیتهای مختلف موجود در کشور باشد که اگرشعار بیداری اسلامی و إحیای تمدن اسلامی و اتحاد مسلمانان جهان را مطرح میکند،آیا می خواهد آن وحدت اسلامی را هم همانند به ظاهر وحدت موجود در میان ملل مسلمان ساکن در ایران و بر اساس نژاد آریایی و زبان فارسی ایجاد نماید؟! به عبارت دیگر میخواهد مسلمانان را متحد کند یا هویت ملی آنان را مانند مسلمانان ساکن در ایران از آنان سلب کرده و آنان را "فارس" نماید؟! آیا اصولاَ حکومتی که ستم بدین وضوح را بر ملل تحت سلطه خود روا میدارد،و قادر به تأمین حقوق اولیه آنان نیست، شایستگی طرح چنین شعارهایی را دارد؟
من شخصاَ شاید آدم مذهبی به صورتی که اغلب در جامعه از مذهبی بودن تعبیر میشود، نباشم اما اعتقادات دینی ام برایم بسیار مهم است و تا جایی که می توانم حدود واجبات و محرمات را رعایت می کنم و شخصاَ این اعتقادات را مخالف با مدرنیته و از جمله با ناسیونالیزم نمی بینم. اتفاقاَ فکر میکنم ما مسلمانان با مطالعه در علل پیشرفت غربیها باید آن زمینه ها را در جامعه خودمان ایجاد کنیم. آنها روزگاری امپراتوریهای بی در و پیکر را با ایده ناسیونالیزم و حاکمیت ملت-دولت، در هم شکستند پس ملتهای اروپایی، جداگانه و در اثر جو رقابتی ناشی از ناسیونالیزم و ملی گرایی پیشرفت کردند چراکه از طرف دیگر مشکل مرزهای مصنوعی ودرگیری مرزی که از مهمترین عوامل عقب ماندگی جهان سوم به شمار میرود، با ایده ناسیونالیزم و اعطای حقوق به اقلیتهای ملی، حل شده محسوب شده و در نتیجه امنیت لازم برای پیشرفت فراهم شده بود.ا
اما همین که نوبت به ما رسید از بسط مدرنیته در میان توده های مردم جلوگیری کردند وعقبماندگی را مانند سردرد مزمن مجهول العلتی به جان ما انداختند. اینگونه بود که دیکتاتور بیسوادی مثل رضا خان میرپنج به عنوان بنیانگذار ناسیونالیزم ایرانی! بر سرنوشت ما تسلط داده شد و با شعار نژادپرستانۀ " یک ملت یک زبان"، تیشه به ریشه فرهنگ و اقتصاد و هستی ملیونها انسان غیر فارس تبار و غیر آریایی از جمله ترکهای آذربایجان(که حالا به زور باید قبول میکردند که ترک نیستند!و آذری و آریایی اند!) و اعراب عربستان ایران(که نام آن به خوزستان تغییر داده شده بود!) و ترکمنهای ترکمنصحرا(که آن را هم امروزه دشت گرگان! می نامند) زد. هرچند اقوامی که زبانی همریشه با پارسی داشتند یعنی زبانشان از گروه زبانهای هندی-اروپایی بود ودر قاموس رضا خان "ایرانی اصیل" وبه اصطلاح آریایی نامیده می شدند،ازجمله کردها ولرها و... هم از محرومیت رنج میبردند و فقط شهرهای فارس نشین از جمله اصفهان و شیراز و تهران و مشهد بودند که حق ترقی برایشان محفوظ بود.م
مسئله اینجاست که محرومیت از فرهنگ ملی،خود بخود عقب ماندگی اقتصادی و فرهنگی را در پی دارد. انسانی که بلد نیست احساسات درونی اش را به زبان مادری ادا کند(چرا که زبان مادری را درست بلد نیست،چرا که کاربرد آن را در جایی جز آغوش مادر ندیده است)،چگونه میتواند فرهنگ را درک کند؟ یک روستایی در دامنه سهند که همه محیط اطراف و ارتباطاتش ترکی است،چگونه میتواند به فارسی باسواد شود و در نتیجه پیشرفت اقتصادی نماید و فرهنگش را با این زبان شیرین! رشد دهد؟
اینگونه بود که ما روز به روز عقبمانده تر شدیم تا جایی که هموطنان فارس تبارمان حتی مسئولان حکومتی، وقیحانه ما را ... نامیدند. البته ناگفته نماند که این هم یکی از سیاستهای فارس ـ سازی ناسیونالیزم فارس بود چرا که با این القاب قصد ایجاد خود باختگی در میان ما را داشتند.ب

بله این بود که امروز اروپا ییها پس از ترقیهای ناشی از رقابت ناسیونالیستی دوباره متحد میشوند وبه اصطلاح دموکراتها و چپیهای تازه به دوران رسیده فارس هم با اشاره به این اتحاد اروپاییها حرکتهای آزادیخواهانه ملتهای تحت سلطه را متهم به واپسگرایی می کنند. یعنی در واقع گمان میکنند راه سیصد ساله آنان را یک شبه رفته اند!و ما را واپسگرایانی میدانند که امروز ودر حالی که اروپا مرزها را بر میچیند ، میخواهیم مرز ایجادکنیم!ی

یک حقیقت را هم باید در پایان متذکر شوم وآن اینکه هیچ جریان سیاسی مرکزی واقعاَ دموکراسی خواهی در این جو مسموم شوینیزم زده ایران نمی تواند وجود داشته باشد؛ چرا که همین که حرف از حقوق ملتها پیش می آید دموکرات و کمونیست و سلطنت طلب و اسلامگرا و...با هم متحد شده ورأی به سرکوب ملتهای تحت ستم می دهند.بنابراین ملل تحت ستم باید خودشان با هم متحد شوند و فعلاَ اختلافات أرضی و ... را کنار بگذارند و به فکر فلاکتهای خودشان باشند وگرنه هرگز نخواهند توانست در برابر حکومت مرکزی قد برافرازند. ا

"الحکم یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم"
و من الله التوفیق

Perşembe, Temmuz 28, 2005

اشکال جدید مفهوم قومی در ایران




آنچه در پی می آید ترجمه ای است از مقاله
“New Forms of Ethnicity in Iran:
The Example of Azerbaijanis as a Social Movement”
Gilles Riaux IFG
Paris University
که درشماره 135-134 فصلنامه وزین وارلیق (پاییز و زمستان 1383)چاپ شده است .اصل مقاله به زبان انگلیسی به همراه پاورقیهای ارزشمند آن را در آنجا خواهید یافت. لازم به ذکر می دانم از آنجا که ترجمه از دیگر زبانها به زبان مادری یعنی زبانی که شخصیت و هویت و جهان بینی آدمی درآن شکل می یابد بسیار آسانتراست، دوست داشتم که مقاله را به زبان مادری ام ، ترکی ترجمه کنم اما با توجه به این که آموزش زبان مادری وگنجینه واژگان آن وتعلیم اندیشیدن به زبان مادری از وظایف اولیه یک نظام آموزشی کارآمد است واینکه نظام آموزشی ما به خوبی ازعهده این وظیفه برآمده است و برمی آید! ودقیقاً به همین دلیل من وخوانندگان عزیز به حد کافی بر این زبان تسلط داریم!! مصلحت رادر آن دیدم که تلاش خود رادرترجمه مقاله به زبان فارسی ،زبان مشترک مردم کشورمان (یابه قول بعضی اساتید روشنفکران!مرکزنشین:" زبان ملی ایرانیان!که هرچه زودترباید جایگزین زبانهای بیگانه!(غیر آریایی)ای همچون ترکی وعربی وترکمنی در آذربایجان و خوزستان وترکمنصحرا(دشت گرگان؟!)شود!!! ")به کاربندم. ا

اشکال جدید مفهوم قومی در ایران

نمونۀ آذربایجانیها به عنوان یک جنبش اجتماعی

امروزه هنگامی که درباره ایران صحبت می کنیم باید در نظر داشته باشیم که جامعه ایران وارث یک امپراطوری چند ملیتی است که در آن گروههای قومی به طور مداوم یک نقش محوری بازی کرده اند. به هر حال مدل جغرافیایی رایج که یک مرکزیت فارسی در تضاد با اقلیتهای قومی واقع در پیرامون را ترسیم می کند دیگر قابل اجرا نیست. د
در این مقاله مختصر، ما بحث می کنیم که چگونه مدرنیزاسیون ایران در جریان قرن بیستم یک پیچیدگی اجتماعی کلان را عمدتاّ به سبب تغییر نقشی که به وسیله این گروههای قومی ایفا می شد، به ارمغان آورد. گروههای قومی با از دست دادن کارکرد تعاملشان میان حکومت وگروههای اجتماعی ابتدائی، به عنوان فاکتورهای جدید اجتماعی در بحبوحه فرآیند پیچیده بازسازی جامعه ایرانی ظاهر می شوند. اثر شدید این فرآیند اخیراً در آثار بسیاری که با زنان یا جوانان به عنوان جنبشهای اجتماعی جدید سر و کار داشته اند ، مطالعه شده است. م
متأسفانه مسأله قومیت مورد غفلت واقع شده است و فقط به عنوان یک عامل رسوبی درنظر گرفته شده است درحالی که هنوزیک مشخصه مهم درایران است هرچند به طریقی متفاوت از گذشته؛
اندیشیدن درباره قومیت مطلقاً ضروری است به ویژه هنگامی که به ایران از منظر دموکراتیزاسیون احتمالی آن نگاه میکنیم که درآن گروههای قومی فعالانه اشتراک خواهند جست. ای
این مقاله با آذربایجانیها سروکار دارد زیرا تحقیق میدانی ما در آذربایجان ایران انجام شده است ، گرچه شباهتهای بیشمارمیان دیگر گروههای قومی ازجمله کردها هم مشاهده می شود . د
در طول تاریخ گروههای قومی نقش بسیار مهمی در ایران(یکی از کهن ترین سازمانهای سیاسی-اجتماعی دنیا)بازی کرده اند. ازدیدگاه هگل ، این گروهها به سبب ایجاد تعامل میان حکومت وگروههای اجتماعی ابتدائی ازجمله خانواده ، اجزای اصلی جامعه مدنی به شمار می آیند نقش آنها عبارت بود از حمایت گروههای اجتماعی ابتدائی (پایه ای) در برابر استبداد حکومت با تضمین حفاظت از آنها و فراهم نمودن پشتیبانی برای حکومت در مواقعی که بنابرعلت وجودی به آن نیاز داشت. یکی از بهترین نمونه های این ادعا انتقال یکجای ایلات کرد وترک به خراسان برای محافظت از مرزها در برابر مهاجمان ازبک در طی قرون 17 و18 است. در آن زمان وابستگی نیرومند درون قبیله ای و میان قبیله ای یک عامل تعیین کننده در تعریف هویت خودی بود . این هویت قومی توسط مذهب شیعه که به روحانیان عالیرتبه اجازه می داد گروه بزرگی از حامیان را در اطراف خود جمع کنند تقویت شد که اغلب پیوندهای قومی را با رهبر دینیشان تقسیم کردند. ج
جدا از ترکهای آذربایجانی که جمعیتشان به اندازه کافی بزرگ هست تا شایسته اصطلاح " گروه ملی " باشند، دیگر اقلیتهای قومی مهم وبه طور قابل ذکر، قشقایی ها و شاهسونهای ترک تبار، بختیاری های لُرولرها،متضمن معاهدات عمده ایلی درون مرزی می شوند.این ایلات بسیاری از قدرت خود را از زمان انقلاب سفید شاه سابق از دست دادند . آنها دیگربازیگران کلیدی ای که زمانی بودند ،نیستند.تنها یک اقلیت کوچک ازاین گروهها هنوزمهاجرتهای سالیانه شان را انجام می دهند درحالیکه اکثرآنها ازتمایل به مسکنهای دائمی و ائتلاف در یک جامعه برای همیشه شهری شده پیروی کرده اند . آنهایی که شیوه زنگی کوچ نشینی شان را نگه می دارند، شروع به اصلاح فعالیتهای اقتصادی شان می کنند برای مثال شاهسونها به جای حفظ فعالیت محض کشاورزی، خدماتی مربوط به توریزم ارائه کردند. اگرچه مردم ایلات در مواردی مانند لباس پوشیدن،رقص یا موسیقی سوژه محدودیتهای مذهبی شده اند،تغییرات عمده در نحوه زندگی مردم کوچنشین یا سابقاً کوچنشین به طور عمده موکول به جهات اجتماعی ،اقتصادی بوده است تا کنترلهای مذهبی وسیاسی. د
دو راستای عمده اجتماعی و اقتصادی که با مدرنیزاسیون ایران ظاهر شده اند،گروههای قومی را به کلی به نابودی کشانده اند. این مدرنیزاسیون با یک شیوه مستبدانه به وسیله پهلویها بنا نهاده شدو تحت انقلاب اسلامی تثبیت شد. پهلویها خواستند جامعه ایران را با نابود کردن هر آنچه که آن راکهنه می پنداشتند مدرنیزه کنند؛ قومیت یکی از اهداف اصلی بود: چنین فرض شده بود که هویتهای قومی مختلف توسط هویت ملی رایج ایرانی عمدتاً براساس خصوصیات فارسی جایگزین خواهند شد. این مدرنیزاسیون با پیامدهای عظیم اجتماعی-اقتصادی اش اتفاق افتاد اما نه به نحوی که برانگیزانندگانش انتظار آن را داشتند. انقلاب اسلامی که تا حدی ناشی از این مدرنیزاسیون سریع بود ،این فرآیند را متوقف نکرد. ب
برای درک بهتر این موضوع ما باید دو پدیده را توضیح دهیم :اولی شهرنشین سازی و دومی ریشه کن کردن بیسوادی. شایان ذکر است که ایران در شُرف وقوع انقلاب اسلامی،تبدیل به یک جامعه شهرنشین
[1] و باسواد[2] شد . با شهرنشین شدن افراد زمینه قومی سنتی شان را ازدست میدهند و خودشان را با محیطی وفق می دهند که در آن با اشکال جدیدی ازتعاملات اجتماعی با گستره وسیعتری از مردم روبرو می شوند.این فرآیندِ ادغام عناصر مختلف اجتماع ، انطباق با یک فرهنگ شهرنشینی جدید را معنی نمی دهد . بلکه به معنی بازسازی فرهنگ سنتی در درون یک محیط شهری است . این مسأله مخصوصاً در ایران به دلیل مهاجرتهای عظیم آذربایجانیها به سوی کلان شهرها صدق می کند. در تهران آذربایجانیها که نصف جمعیت شهر را تشکیل می دهند ،محله ها،تجمعات و مساجد خودشان را دارند؛ هرچند شهرنشین سازی درایران باهیچ وسیله ای همتراز با فارس سازی انجام نمی شود .پ
پدیده دوم تلاش عظیم و موفق حکومت ایران برای باسواد کردن جمعیت خود است . نرخ بسیار بالای باسوادی دسترسی به اشکال فرهنگ مدرن را فراهم میکند که از غیر فارسی زبانان دریغ داشته شده است همانگونه که توانایی ادای احساسات قومی و مطالبات سیاسی و اجتماعی مبتنی برمبنای قومی درچارچوب یک گفتمان منطقی( دریغ داشته شده است). این مسأله به اصلاح تصویر آذربایجانیها از خود کمک کرد. آنها دیگر تحمل مورد استهزاء واقع شدن را ندارند . اثر متناقض یکسان سازی قومی توسط لوئیس ل. اشنایدر به خوبی ملاحظه شده بود هنگامی که اومدرنیزاسیون ملی را به صورت یک ابزار قدرتمند برای متمرکز کردن قدرت اما در عین حال به عنوان یک عامل جدایی انداز احتمالی در یک جامعه چند فرهنگی توصیف کرد. بنابر این میشود گفت که مدرنیزاسیون، گروههای قومی را به عنوان یک عامل سیاسی نیرومند سنتی در صحنه ایران ،تباه کرده است . هرچند این به معنی پایان یک ایران چند قومی چنانچه بعضی ها ادعا کرده اند، نیست بلکه بر عکس تجدید نظر در نقش ایفا شده توسط گروههای قومی ایران اجباری است . گروههایی که به واسطه نوسازی هویتهای قومی تا حد جنبشهای جدید اجتماعی که اهمیتشان در طی سالهای آینده افزایش خواهد یافت، رشد کرده اند.م
ما اگر به آذربایجانیها بنگریم، میتوانیم یک احیاء مجدد درهویت قومی را تشخیص دهیم که به زمان انقلاب اسلامی باز میگردد : ایجاد مجله "وارلیق" بهترین مثال از این موضوع است اما به سبب جنگ وشرایط دشوار اجتماعی-اقتصادی دهه 80 این تولد دوباره به تأخیرافتاد وحوالی سالهای 1989-1988 درپیش گرفته شد .در آن زمان بسیاری از روشنفکران آذربایجانی خواستند فرهنگ وزبان خودشان را به وسیله انتشار لغتنامه های زبان آذربایجانی، کتابهای دستور زبان آذربایجانی و مطالعات قوم شناسانه در باره شیوه زندگی در آذربایجان ایران باز بیابند. این نوسازی فرهنگی به سرعت منجر به اظهار مطالبات سیاسی واجتماعی با مبنای قومی راجع به وضعیت زبان آذربایجانی در ایران شد. با تقاضا برای حق پخش(رادیو-تلویزیونی) یا برای گسترش حق نشر به زبان آذربایجانی ، فعالان فرهنگی اقوام به عرصه سیاسی کشیده شدند. ب
برای جلب حمایت آذربایجانیها آن نخبگان نیاز به ایجاد یا بازآفرینی هویت قومی ای دارند که تغییرات مهیب رویاروی جامعه ایران آن را به وسیله آنچه آنتونی دی اسمیت " مجموعه ای از افسانه هاو نمادها " نامید ، ذوب کرده است.این هویت متفاوت از هویت قومی سنتی است و اشاره به عناصر جدیدی دارد که تدریجاً در تاریخ ملی آذربا یجان ادغام شده اند. گردهمایی بابک که هر سال در کلیبر اتفاق می افتد ، یک مثال بسیار جالب توجه از این پدیده است.چهل سال پیش اگر از یک آذربایجانی سؤال می شد که درباره بابک چه فکر می کند ، جواب او متفاوت از امروز بود . د
در آن زمان بابک قهرمان خاص تاریخ ملی آذربایجان -چنانچه امروز شده است- نبود. او اکنون نماد جانفشانی آذربایجانیان برای احیاءهویت ملی است. این گونه از قهرمانان به عنوان نقطۀ کانونی مقایسه با زمان حاضر و با " دیگرقابل توجه " در چارچوب یک نوسازی تدریجی از تاریخ قومی به خدمت گرفته می شوند . ای
این کوشش برای ارتقاء هویت آذربایجانی به اثبات پلورالیزم(چندگانگی) در ایران کمک می کند، پلورالیزمی که عمیقاً ریشه دار است اگرچه در آشکارسازی ظهورسیاسی اش آهسته عمل می کند . د
در یک سطح معرفت شناختی، این تحولات ما را به درنظر داشتن جنبشهای قومی ِ امروز و به ویژه جنبش آذربایجانی به عنوان یک نمونه از جنبشهای اجتماعی متعدد که درایران اتفاق می افتند راهنمایی می کند. جنبشهای اجتماعی موجودیتهایی هستند که به وسیله روابطشان با حکومت تعریف می شوند. به عنوان موجودیتهایی که با عملکردشان تعریف میشوند،آنها در توانایی اتخاذ و تغییر ایدئولوژی واستراتژیشان ، مطابق با طبیعت روابطشان با حکومت، از خود انعطاف نشان میدهند. به سبب پیدایش دردرون شکافهای توسعه یافته میان مراکز اداره کننده حکومتی ومحیط پیرامون،آنها متولد کشمکش و ناسازگاری هستند و بنابر این باید بر اساس طبیعت دینامیکشان در نظر گرفته شوند. این نکته مارا به تعریف سیدنی تارو از جنبشهای اجتماعی می رساند که به زبان دینامیک به صورت " مطالبات دسته جمعی توسط مردم با اهداف مشترک و انسجام در تعاملات حمایت شده با نخبگان،مخالفان واولیاء امور." توصیف شده است .با این تعریف نه تنها باید وجود سطوح مختلف تعامل را تأیید کنیم ، در عین حال باید از در نظر گرفتن درخواستهای قومی به صورت یک مطالبۀ ساده ازحکومت مرکزی دوری کنیم.اگرما می خواهیم یک جنبش قومی مانند آنچه که درآذربایجان ایران در جریان است را درک کنیم، باید روی عناصر پیچیده ای که انعطاف آن را به اثبات میرسانند و روی سطوح مختلف که این جنبش درآنها باعوامل دیگردرتعامل است، تمرکز کنیم. انعطاف ممکن است ما را به تحلیل گروههای قومی بر حسب انفصال راهنمایی کند؛ درحالی که تحلیل مبتنی بر پیوستگی بدون شک واردتراست. به عنوان آلترناتیو دیگر، مفهوم " رقابت درون اداری " آنتونی دی اسمیت دراثبات اینکه گروههای قومی تنها اولیاء امور را مورد مطالبه قرار نمی دهند بلکه همچنین نخبگان را هم مورد سؤال قرارمی دهند بسیارمفید است . ب
با درنظرگرفتن سطوح مختلف فعل و انفعالات، رقابت میان نخبگان و فعالان فرهنگی قومی به آسانی در ایران قابل مشاهده است . م
می توان نتیجه گرفت که مفهوم قومیت در طی نیمۀ دوم قرن گذشته، تغییرعمده یافته است.استفاده مجدد از مفاهیم علمی قومشناسی که برای توصیف ایران در قرن بیستم استفاده شده است ،غیر ممکن است .همچنین نمی توان ازمسأله قومی توسط یاد کردن از یک ملت-دولت مدرن که درآن گروههای قومی محو شده اند ،اجتناب کرد. مدرنیزاسیون سریع ایران وابستگی های قومی رابه صورت یک تعامل میان حکومت وافراد نابود کرده است . اما این نابودی به این معنی نیست که قومیت مسأله ای باشد که فقط توجه تاریخدانان را جلب می کند. این مدرنیزاسیون همچنین یک فرآیند بازسازی است که عمیقاً بر گروههای قومی تأثیر گذارده است. امروز آنها دیگرعناصرسُنت نیستند؛ آنها عناصر مدرنیته شده اند که خاستگاههای متعدد جامعۀ ایرانی وبلند همتی بازیگران سیاسی جدید برای بسیج عموم با نظر به موضوعات فرهنگی را نمایان میسازند. مسألۀ قومی یکی از تمایلات عمده جامعۀ ایرانی را تأیید می کند: توسعۀ یک پلورالیزم درونزا،یک عنصر کلیدی از یک مدرنیتۀ جدید ؛ این پلورالیزم درونزا یک واقعیت است اگرچه هنوز صرفاً مطالبۀجامعه ای است که درآن بیان ایده های مختلف ونظرات متفاوت با نظرات حکومت ممکن باشد. ای
1-این به معنی آن است که بیش از50 %جمعیت درشهرزندگی کنند. پاورقی
2-یعنی بیش از50%جمعیت باسواد بودند.پاورقی